رابطه یک تناقض مداوم است، حوزهای که در آن منفعت مشروع شخصی و منافع دیگری گاهی با هم در تضاد هستند.
این دستور کارهای جداگانه نیازی ندارند که خصمانه و نه حتی رقابتی باشند، زیرا یک رابطه سالم رابطهای است که در آن هریک از طرفین خود را وقف سعادت و راحتی دیگری کرده است.
یک رابطه بالغ رابطهای است که در آن هریک از طرفین مسئولیت فردیت خود را میپذیرد و از فردیت دیگری نیز حمایت میکند.
وقتی این هدف در هر دو نفر مشترک است، حتی لغزیدنهای گاهبهگاه ناشی از عقده، به درون رابطهای نا متعادل فوراً تصحیح و بخشوده خواهد شد.
وقتی این هدف فقط در یکی از طرفین وجود دارد، رابطه نامتعادل خواهد بود، و پیشاپیش به سمت تعارض و جدایی احتمالی کشیده میشود.
این تعریف از رابطه بالغ در سخن معقول و حتی آسان بهنظر میرسد؛ اما در عمل بسیار سخت است، زیرا آن سطح از بلوغی که لازم دارد، کارهای بسیار زیادی از جانب هریک از ما میطلبد.
اگر من بتوانم معقولانه بپذیرم که دیگری نیامده است تا زندگی من را سر و سامان دهد، اما قصد دارد از تلاش من برای این کار پشتیبانی کند، آنگاه قدمی بزرگ به سمت پاکسازی آلودگیهایی برداشتهام که روابط را کند و معیوب میسازد.
متاسفانه، افراد بسیاری به رفتارهای کنترلگر روی میآورند زیرا میترسند که دیگری مراقب کودک درونشان نباشد.
یا میترسند که دیگری بزرگ شود، صدای طبل خود را بشنود و آنها را ترک کند.
بنابراین ما که پیوسته میگوییم به روابط ارج مینهیم، به همان اندازه از دادن پاسخ مناسب به حقیقتی که تمام روابط را تعریف میکند، ناتوانیم، یعنی اینکه رابطه نمیتواند رشدیافته تر از سطح بلوغ هر یک از طرفین باشد.
بدیهای خوب بودن، خوبیهای بد بودن
جیمز هالیس
ترجمه مرضیه مروتی