loading

ویلفرد بیون روانکاو انگلیسی می گوید:

تفکر زمانی شکل می‌گیرد که شخص بتواند غیاب را تحمل کند. فرد برای انسان شدن نیازمند اندیشه است و اندیشه نیازمند غیاب،

اما غیاب چه؟ غیاب موضوع.

غیاب موضوع یعنی مادر ابتدا باشد و سپس نباشد و بعد باشد. به واقع یک حفره یا گسست بین موضوع و کودک باید در گستره تحولی اش رخ دهد و تا پایان این انفصال و جداییِ نسبتا محسوس،حفظ شود و در بزرگسالی به صورت الگوهای جدید در روابط موضوعی متعدد تکرار شود.

به ابتدای دوره تحولی برگردیم زمانی که کودک در حیاتی ترین نیازهای خود، محتاج موضوع(مادر) است‌.

موضوع (مادر) در آغاز راه، تمام ضروریات فیزیولوژیکی و عاطفی کودک را می بایست فراهم کند، این شرط ابتدایی و حیاتی است اما ناکافی، چون کودک برای انسان شدن نیازمند تفکر است به عبارتی کودک باید از مرحله کاملا حیوانی گذر کند و پا فراتر از حیوانی که نفس می کشد یا چیزی می خورد یا می خوابد، بگذارد. این همان چیزی است که هم تراژیک است هم فرح بخش، هم منفی است هم مثبت، هم نا امیدی است هم امید است، هم تاریکی است هم سپیدی است. تراژیک تر از این داستان را کجا می توان یافت که فرد برای انسان شدن باید دور شود و فاصله را تجربه کند؟

اما نتیجه کاملا فرح بخش است، کودک رنج فاصله و غیاب موضوع (مادر) را تحمل می کند تا اینک خود، موضوعی متمایز و اندیشنده و تکین شود. ما همیشه به این محتاجیم که فکر کنیم که وقتی دیگری غایب است هم حضور دارد. بودن همیشگی مادر هم ضروری است و هم از جایی به بعد، تکان دهنده و سهمناک است.

مادری که مدام تلاش می کند، کودک تنها نشود البته با این تفکر که بهترین مادر دنیا است به واقع در تلاشی فرساینده و باورنکردنی، مصمم شده تا کودک از حیوانیت خود دست نکشد و پا فراتر نگذارد و خود موضوعی مستقل و تکین نشود. نمونه های کلینیکال این نوع ارتباط را در بیمارانی می یابیم که تحمل غیاب روانکاو خود را ندارند یا جلسات را پی در پی و بدون وقفه می خواهند، در واقع به ترجمه روانکاوانه از روانکاو خود می خواهند که اجازه ندهد آنها موضوعی مستقل، تکین و اندیشنده شوند. نمونه های غیر کلینیکال را هم در افرادی می توان یافت که از خانه مادری دور نمی شوند،

خانه ای که نشان از زهدان مادر و امنیت است، نشان از در هم آمیختگی و سکون است. این نوع افراد چنان تمایل به چسبندگی در درون خود حس می کنند که هر فاصله و جدایی را نشان از مرگ خود می دانند اما لحظه ای درنگ موجب می شود که دریابیم که آیا خود چسبندگی، مرگ نیست؟ در خانه بودن یا در خانه مادری بودن در بزرگسالی همان گهواره کودکی است، گهواره ای که در این سن نه تنها موجب آرامش نیست که برهم زننده آن است. گهواره ای که فرد را در خوابی مصنوعی فرو می برد، خوابی به همراه رویای های رنگین و تصورات موهوم از خود بودن.

نمونه دیگر این داستان را می توان در زوج های جوان یافت، زوج هایی که به گمان خود با بودن های اضافی و رقت انگیز که نشان از عشق بی حد و حصر خود می دانند ، فرصت هر گونه تنهایی و لحظه ای درنگ را از خود و محبوب می گیرند و رابطه در همان لحظات ابتدایی به بن بستی نفس گیر می رسد.

بنابراین، لازمه‌ی تأمل بر جهان اطراف، تاب آوردن غیاب یا نیستی خود و دیگری است تا اندیشه بتواند پیش برود و عمیق شود، زیرا که بخش بزرگی از اندیشه، تأمل بر خودِ موضوع غیاب است. اگر «نبودن» پذیرفته و تحمل نشود، اندیشیدن مدام متوقف می‌شود و به مانع می‌خورد، و جای خود را به جایگزین‌هایش می‌دهد. شهامت مواجهه با موضوع غیاب یا همان وحشتِ نبودن.

 

 

رضا عزیزان

از صفحه روان درمانی پویشی

آموزش هاروابط فردیمطالب مفید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *